ای کاش دستم به جایی بند بود...
عکس :ناشناس
**********
هر چه می گفتم مادر جان من که کاره ای نیستم .من فقط مامورم و معذور ، قبول نمی کرد .
می گفت باز شما به آنها وصلید بهشان بگویید شما را به حق صاحب این ماه و سر بریده اش به داد ما برسید .با چشم گریان از من خواست تا به گوش مسئولین برسانم که اوضاعش خراب است .خانه اش دارد از دست می رود . بی سرپرست است و ...
ای کاش دستم به جایی بند بود و کاری برایش می کردم .
ای کاش دستم به جایی بند بود تا برای نوجوانی که عمری را، بدون سایه پدر و مادر معتادش ، با خانواده مادریش سپری کرده بود کاری می کردم .
ای کاش دستم به جایی بند بود تا برای مرد نگهبانی که 5 جوان بیکاردر خانه داشت کاری می کردم.
ای کاش دستم به جایی بند بود تا برای پدر و دختری که با اسباب منزلشان مهمان دائمی خانه عمو شده بودند کاری می کردم ...
عجب روزگاری شده است که گربه های محل حالی برای تنازع ، برای بقای خودشان را هم ندارند .
آنها هم برای یک تکه آشغال گوشت از آدمها گدایی می کنند ...
- ۹۵/۰۸/۰۵
به نظرم وقتی آدما مسئولیت ندارند بهتر صدای مردم جامعه را می شنوند. مثل اینکه مسئولیت داشتن ارتباط شدیدی با نشنیدن دارد.