**********
چقدر به خودم ظلم کرده ام
به عقل ام که می شد پُرش کرد از چیزهای نابی که هرگز به آن خطور نکردند.
به دلم که همیشه محروم ماند از خواسته هایش ،
مثل کودک محجوبی که حیای کودکانه اش هرگز اجازه نداد ،
بیشتر از جیب پدرش ، آرزو کند.
به کودکیِ ناکامم که همیشه درحسرت اندیشه های کودکانه ، قربانی بلوغ زودرس شد.
چقدر به نوجوانی ام ظلم کرده ام که در قمار نوشتن چند خط شعر ، دلم را باختم
بله من به خودم ظلم کرده ام
من به تمام سلولهای انفرادی ذهنم که تصویری ، شعری ، کلام نگفته ای در آنها محبوس ماند ، ظلم کرده ام
و چه ظالمانه هنوز هم ، احساسات جو گندمی جوانی ام را به حساب نمی آورم.