به خاطر یه گاز سیب
عکس:ناشناس
**********
نمی دونم از کجا و چطور شروع کنم ؟
نه اینکه قبلا ننوشته باشم ، نه .
فقط انقدر پر از حرفم که نمیدونم از کدوم شروع کنم .
چقدر سخته که آدم حرفهاش رو تو خودش نگه داره .
حرفهایی که هر کدوم به تنهایی یه دنیا سنگینی داره برات .
حتی اگه دلت دریا هم باشه باز انگار برای نگه داشتن این حرفها کمه .
حالا می فهمم چرا حضرت علی (ع) سر می کردند تو چاه و خودشون رو تخلیه می کردند .
چقدر سخته آدم پر از حرف باشه و چه سخت تر که گوشی برای شنیدن نداشته باشه .
گوش محرمی نباشه که فقط گوش کنه ،
سرزنش و قضاوتی نکنه،
لبخند بزنه و بعد دستت رو بگیره و بگه : می فهمم عزیزم ، می فهمم .
لبخند بزنه جوری که حس کنی حق با توئه ، حتی اگه نباشه .
اون وقت تو با خیال راحت و آرامش کامل شروع کنی که :
میدونی چیه ؟ دلم خیلی گرفته .
دلم از این دنیا و آدمهاش ...
چقدر این روزها کم داریم !
نه نداریم از این گوشها ...
- ۹۵/۰۳/۱۳