در اندرون من

به نام خدایی که در جان من است ...

در اندرون من

به نام خدایی که در جان من است ...

در اندرون من

‍ سخن در اندرون من است .
هرکه خواهد سخن من شنود در اندرون من در آید...
شمس تبریزی

به خاطر یه گاز سیب

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۹ ب.ظ

 

عکس:ناشناس

 

**********

نمی دونم از کجا و چطور شروع کنم ؟

نه اینکه قبلا ننوشته باشم ، نه .

فقط انقدر پر از حرفم که نمیدونم از کدوم شروع کنم .

 چقدر سخته که آدم حرفهاش رو تو خودش نگه داره .

حرفهایی که هر کدوم به تنهایی یه دنیا سنگینی داره برات .

حتی اگه دلت دریا هم باشه باز انگار برای نگه داشتن این حرفها کمه .

حالا می فهمم چرا حضرت علی (ع) سر می کردند تو چاه و خودشون رو تخلیه می کردند .

چقدر سخته آدم پر از حرف باشه و چه سخت تر که گوشی برای شنیدن نداشته باشه .

گوش محرمی نباشه که فقط گوش کنه ،

سرزنش و قضاوتی نکنه،

لبخند بزنه و بعد دستت رو بگیره و بگه : می فهمم عزیزم ، می فهمم .

لبخند بزنه جوری که حس کنی حق با توئه ، حتی اگه نباشه .

اون وقت تو با خیال راحت و آرامش کامل شروع کنی که :

میدونی چیه ؟ دلم خیلی گرفته .

دلم از این دنیا و آدمهاش ...

چقدر این روزها کم داریم !

نه نداریم از این گوشها ...

  • ژابیز

نظرات  (۱)

  • سید رضا سعیدزاده بیدگلی
  • سلام.
    خیر، نداریم از این گوش ها.
    ابتدا که وبلاگ خودم رو شروع کرده بودم، ذهن نوشت، توضیحات وبلاگ این بود که "درگیری های یک ذهن مغشوش"!!! نمیخوام روی علتش و یا خوبی و بدی اون حرفی بزنم.
    منظور این که اونجا رو درست کرده بودم، که بنویسم، تا خونده نشه! حکایت همون چاه! حرف هایی که گوش محرمی براش نبود و نیست. بگذریم که ننوشتم و بعد اسم رو عوض کردم و روند عوض شد، ولی حرف ها موند.
    دیدم جای این حرف ها توی همچین فضایی نیست. حرف ها رو سپردم به سینه خودم.

    فکر میکنم تا حدی منظور شما رو از مطلب متوجه میشم.
    و دوباره این که نه، نداریم از این گوش ها ...
    پاسخ:
    سلام
    با دوستی راجع به اسم این وبلاگ صحبت می کردیم .پیشنهاد داد بذارم توهمات ذهن من .
    با اینکه پیشنهادش رو پسندیدم ولی به خاطر سوء تفاهمات و برداشت های  غلط برخی ، از انتخابش گذشتم .
    اندرون من ، در واقع یک اسم از تمام انچه ( شعر ، متن ، عکس ، دیدگاه ، باورها و ...)در من اتفاق می افته ست.


    جالبه چون من هم دقیقا با نیت اینکه خونده نخواهد شد ، وسوسه شدم که این وبلاگ رو ایجاد کنم ولی بعد همه چیز رو لو دادم ( به دلایلی )
    البته من هنوز با همون اندرونیات خواهم نوشت ( ان شاء الله)  ولی (حالا که دوستانی از روی لطف، ممکنه وبلاگ رو چک کنند) شاید  و شاید با پرهیزهایی از گفتن همه چیز .
    ممنون بابت بازدید و نظرتون .
    امیدوارم گوش محرمی نصیبتون بشه ، هر چه زودتر .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی