در اندرون من

به نام خدایی که در جان من است ...

در اندرون من

به نام خدایی که در جان من است ...

در اندرون من

‍ سخن در اندرون من است .
هرکه خواهد سخن من شنود در اندرون من در آید...
شمس تبریزی

أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۳ ق.ظ

عکس: ناشناس

**********

میدانم که دوستم داری.خودت گفتی.

گفتی: اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، از خوشحالی ذوق مرگ می شوی.

فکر کنم برای همین است که نمی گذاری من دوست داشتنت را درک کنم .

خب من هم دوستت دارم . البته نه به اندازه تو .

نه اینکه نخواهم بیشتر باشد! نه ، نه .فقط توانم به بزرگیت نمیرسد.

راستش را بخواهی ازتو کمی دلخورم . از اینکه دوستم داری و انقدر به من سخت می گیری .

تازه حتی اجازه نمی دهی گله کنم . هر لحظه می گویی راضی باش . درست می شود .

من به بودنت راضی ام ، فقط مشکل اینجاست که گاهی بودنت را از یاد می برم .

تنها که می شوم ترس وجودم را می گیرد.می ترسم که تو مرا به حال خود رها کرده باشی . من از ناامیدی خود می ترسم.

چرا خودی نشان نمی دهی که دلم قرص شود ؟ شاید هم نشان میدهی و من نمی توانم ببینم .

من به این نتیجه رسیده ام که مشکل از من است...

  • ژابیز

نظرات  (۱)

  • آزاد مرد آزاد مرد
  • مشکل از من است...


    پاسخ:
     همیشه مشکل از مخلوقه ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی