در اندرون من

به نام خدایی که در جان من است ...

در اندرون من

به نام خدایی که در جان من است ...

در اندرون من

‍ سخن در اندرون من است .
هرکه خواهد سخن من شنود در اندرون من در آید...
شمس تبریزی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۵
تیر

**********

 هر چیزی تو این دنیا باید به اندازه باشه. کمتر و بیشترش همیشه آسیب زننده ست.چه مادی باشه چه معنوی. اخلاقی باشه یا رفتاری ...

اصلا حدیث داریم در این زمینه که :

  

                                 «خیرُ الاُمورِ اوسَطُها» 

                             بهترین کارها میانه رویست.

و ما هر چه می کشیم از این افراط و تفریطه. اینکه زیاد میخوریم , می خوابیم , خرج می کنیم , محبت می کنیم...

بله محبت زیادی هم آسیب زننده ست.و من در این سالها چه ضررها و تلخی ها که از این مهربانی بیش از حد خودم نکشیدم. از اینکه هیچ وقت دلم نخواست دلی رو بشکنم , عواطف کسی رو جریحه دار کنم , دست رد به سینه کسی بزنم , امید کسی رو ناامید کنم , خاطری رو آزرده کنم ...

 اما خودم رو شکستم , ندیده گرفتم, به فشار و سختی انداختم , دردسرها کشیدم.

گاهی از مهربونی بیش از حد خودم احساس حماقت می کنم و حالم از خودم بهم می خوره. از اینکه چشم روی خیلی از رفتارها بستم و انگ نفهمی خوردم حالم بد میشه.از اینکه به همه مِهر دادم و جاش مُهر سوء استفاده خوردم خسته شدم...

                       

چه خوش بی‌ مهربانی هر دو سر بی

که یکسر مهربانی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت

دل لیلی از آن شوریده تر بی

* بابا طاهر*

      

۲۰
تیر

     حکایت ما ادمها حکایت همان گنجشکیه که بریده از همه رو به سوی خدا میاره و مامنی می طلبه برای دلتنگی هاش از زندگی.

 [ + خدا : آیا هرگز به ملکوت من نیامدی ؟

  _ گنجشک سکوت کرد.بغض به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.

 + اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست بیا.

 _ گنجشک سر بلند کرد.دشتهای آن سو تا بی نهایت سبز بود.گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود.]

دلتنگ میشیم از ادمها , از بی مهریهاشون , از بی توجهی هاشون , از نامردی هاشون ...

کساییکه به خاطرشون از خط قرمزهامون گذشتیم و بعد فهمیدیم که اشتباه بودند تو زندگیمون.

میگن دندون کرم خورده رو باید کشید و انداخت دور.اما ما دور نمی ندازیم این ادمهای کرم خورده زندگیمون رو.انقدر نگهشون میداریم تا عفونتشون کل دلمون رو بگیره بعد با کلی دلتنگی میریم باز در خونه خدا.

چه کَرَمی داری  خدا که بعد از هزارمین بار , باز غمهامون رو از دل می بری.

↓↓↓

 پ ن 1: داستان گنجشکی که اوردم یه متن کوتاهه که تایپش خارج از حوصله بود. اسم نویسنده اش رو هم متاسفانه نمی دونم.هر که طاووس خواهد تو گوگل سرچ کند.

 پ ن 2 : دندون بی عقلیمون رو هم کشیدیم ولی بعید میدونم هنوز عاقل شده باشم.

 پ ن 3 : خدایا دلهای ما رو از عفونت غیر خودت پاک کن.کمکمون کن دندونهای کرم خورده زندگیمون رو راحتتر دور بندازیم.

 پ ن 4 : خدایا ما کمتر از گنجشک نیستیم بصیرت ما رو به ملکوتت باز کن.

۰۳
تیر

عکس: ناشناس

**********

آمدید بی هوا و از عشق گفتید استاد.

از این بیخود شدن مقدس که لحظه اتصال است به الوهیت.

از این لذت ناب نامکرر. 

عاشق شدم ,

اما چه کنم کاسه فهمم کوچک بود و عشق بس بزرگ.

رفتید بی هواتر.

من ماندم و این درس ویرانگر...